عسل مامان

نی نی عمه

 تو خواب شیرین بودیم ساعت 45/8 صبح بود که اس ام اس اومد « سلام دایی منم بهراد ساعت 3 منتظرتونم » وایییییییییییییی چقدر خوشحال شدیم نی نی عمه  بدنیا اومده  پسمممممممممممممممله خلاصه بعدش تلفنی صحبت کردیم و تا ظهر تند تند کارامو کردم         که بعد از ظهر ساعت 3 بریم ملاقات ، یک گل نقره هم گرفتیم و دادیم تزئین کردن خیلی شیک شده بود ساعت 3 رفتیم بیمارستان وای وای وای باید بودی و می دی که چقدر بانمک و ناز بود اصلاً صداش در نمی یومد هر از گاهی چشماشو باز می کرد بعد می خوابید بابایی همچین سرش واستاده بود نگاه می کرد که چشام پر اشک شد    &nb...
17 تير 1390

اولین روز تابستان

امروز اولین روز تابستانه،  بهار گذشت  از نی نی خبری نشد شاید تا آخر تابستان خبرهای خوشی داشته باشیم نمیدونم امید دارم امید به اومدن نی نی ،  توکل به خدا        ...
1 تير 1390

درد و دل با خدا

امروز هوا بارونیه فصل ، فصل بهاره ... چه  زیباست  آهنگ برخورد قطره های بارون به پنجره ای که پشت آن نشسته ام و بیرون را نگاه می کنم و چقدر شنیدنی ... بوی باران که به مشام می یاد انگار تازه متولد شدی ، خدایا شکر به خاطر نعمتهایی که به ما دادی ... یا رحمان و یا رحیم به ما هم بده از هر آنچه با کرمت به بندگانت می دهی خدایا تنها امیدمان تویی ای امید بی کسان     خدایااااااااااا ...
11 ارديبهشت 1390

تاسیس وبلاگ

  عزیزکم این وبلاگه توست درستش کردم تا یه روزی خودت بیایی خاطراتت رو اینجا بنویسی   بدنیا اومدنت ، دندون درآوردنت ، چهار دست و پا رفتن ، پا گرفتنت ومهد رفتنت ، مدرسه   رفتنت ، دانشگاه رفتنت ، برای زندگی مشترک آماده شدنت ، ازدواج کردنت و عمر رفته ما ،   پیر شدن من و بابایی  و .................  من و بابایی رو زیاد منتظر نذاری هااااااااااا منتظرتیم   بدو بیا .......  عسل مامان تا به امروز نصف خونه رو تمیز کردم خریدهای عید رو هم تموم کردم هم من، هم بابایی،  تا هفته بعد می خوام کارهای خونه رو تمیز کنم وبعدش  منتظر عیدیم امسال...
23 اسفند 1389
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به عسل مامان می باشد